توی راهرویی ترسناک آهسته حرکت میکنی، صدای نفس کشیدن رو پشت سرت میشنوی، برمیگردی؛ چشمات تمام گوشهکنار رو وارسی میکنه ولی هیچی نیست. به راهت ادامه میدی و به اولین در میرسی. گوشات تیز شده و کمترین حرکتی رو حس میکنی، درو باز میکنی،
قیییژژژژ…
چند لحظه بیحرکت میشی! صبر میکنی تا آرامش دوباره برقرار بشه. داخل میری، عرق سرد روی پیشونیت نشسته، برمیگردی تا درو یواش ببندی که صداش سکوت رو بههم نزنه. صدای ضربان قلبت میاد.
دستگیره رو میگردونی و چفتش میکنی. نفس گرم یه چیزی میخوره پشت گردنت…
اگه از ۱۰ نفر بپرسین دوست دارن حالشون چطور باشه، شاید حتی یک نفر هم آرزوی حال ناشی از دیدن یه چیز ترسناک رو نداشته باشه. اگه ترس رو کنار احساسات همخانوادهش مثل وحشت یا دلهره قرار بدیم، مجموعه اینها یکی از ۸ حالت کلی احساسات انسانی رو تشکیل میدن؛ ۷تای دیگه بهطور کلی شامل عصبانیت، علاقه، لذت، اعتماد، تعجب، غم و انزجار میشن.
ترسناک ترین چیزی که براتون تا حالا اتفاق افتاده چیه؟ آدمها از چیزهای مختلفی ترس دارن، بعضیا از حیوانات وحشی میترسن، بعضیا از تاریکی، ارتفاع، تنهایی و… این عوامل رو میشه به دو دسته تقسیم کرد:
ترس ذاتی
ترس اکتسابی
آیا فقط افراد خاصی از ارتفاع میترسن؟ جواب این سوال «خیر»ئه. همه انسانها ترس از ارتفاع رو بهصورت ذاتی در وجودشون دارن، فقط بعضیا بیشتر از حد میانگین میترسن و این باعث میشه بیشتر به چشم بیان. اگه شما فکر میکنین که ارتفاع چیز ترسناکی نیست کافیه یک بار همراه تکنسینهای شرکتهای مخابراتی از دکلهای آنتندهی بالا برین.
یکی از فاکتورهایی که انسان مدرن زیاد باهاش سروکار نداره بقاست. بقا برای انسانهای اولیه از اهمیت ویژهای برخوردار بوده چرا که در معرض خطرات و حوادث زیادی بودن که هر لحظه میتونسته به قیمت جونشون تموم بشه. این شرایط زندگی باعث نهادینه شدن بعضی از ترسها در وجود انسان شده که در گذر زمان اگرچه خود عامل ترسناک دیگه به اون شدت وجود نداره اما ترسش باقی مونده؛ دقیقا مثل ترس از ارتفاع.
به این مدل ترسها، ترسهای ناشی از گزینش طبیعی میگن. گزینش طبیعی یا انتخاب طبیعی فرآیندیئه که در طی نسلهای پیاپی، باعث بروز یک سری صفات ارثی میشه که احتمال زنده موندن و موفقیت زاد و ولد یک ارگانیسم رو در یک جمعیت افزایش میده. این یعنی انسان اولیه چند بار از ارتفاع افتاده و متوجه شده که این موضوع به ضررشه، بنابراین ترس از ارتفاع بهصورت یک صفت باطنی کمکم توی وجودش نهادینه شده.
بنابراین بعضی از عواملی که ما امروزه اونها رو ترسناک قلمداد میکنیم اگرچه ظاهرا منطقی نیستن (مثل ترس از تاریکی) اما در یک بازه زمانی خاصی کاملا بهجا و عاقلانه بودن!
انسانهای مختلف هر کدوم با توجه به شرایطی که در زندگی گذروندن و اتفاقاتی که براشون افتاده چیزهای خاصی رو ترسناک قلمداد میکنن که از نتایج یادگیریئه.
سال ۱۹۲۰ میلادی آقای جان واتسون (John B. Watson) کودکی رو دید که به طرز عجیبی از سگها میترسید. این موضوع کنجکاوی آقای واتسون رو برانگیخت و باعث شد آزمایشی رو ترتیب بده تا ببینه آیا ترس واقعا میتونه در سیکل یادگیری خودشو به سایر عوامل ترسناک یا غیرترسناک مشابه ربط بده یا نه. در این آزمایش یک نوزاد پسر ۱۱ ماهه در شرایطی قرار گرفت که از موش سفید آزمایشگاهی بترسه و در کمال تعجب، این ترس خودشو به سایر اجسام زنده و حتی غیرزنده سفیدرنگ خزدار گسترش داد. کودک مورد آزمایش از خرگوش سفید، سگ سفید و حتی از گلوله پنبه هم میترسید.
بنابراین ترس اکتسابی ترسیئه که در نتیجه اتفاقات و شرایط زندگی وارد وجود ما میشه و به نسلهای گذشته ربطی نداره.
این حس عجیب با وجود ترسناک بودنش دو فایده داره که یکی جالب و یکی واجبه. وقتی شما یه چیز ترسناک میبینین و یا به هر دلیلی میترسین، بدنتون آدرنالین ترشح میکنه و در حالت آمادهباش برای بقا قرار میگیره. تو این حالت واکنشهای شما سریعتر و قویتر میشن. جالب اینجاست که این حالت همیشه اتفاق میافته و ربطی به منطقی یا غیرمنطقی بودن عامل ترسناک نداره. بنابراین ترس احساسیئه که میتونه باعث نجات دادن جون شما بشه.
فایده دوم هیجان ناشی از این حسه. وقتی که پای فیلم ترسناک میشینین یا در حال انجام بازیهای ویدیویی ترسناک هستین این هیجان ناشی از آدرنالین ترسه که به شما احساس لذت میده.
خبر خوب اینه که امروزه علاوهبر فیلمها و بازیهای ترسناک، سرگرمیهای جالبتری برای لذت بردن از ترس بهوجود اومده که هیجانش خیلی از فیلم و بازی بالاتره. مثلا یکیش «خانه وحشت»، نوعی خونه ترسناک که از در جلو با آرامش وارد و از در عقب با جیغ خارج میشین! هیجان این خونهها که توی چند سال اخیر وارد دنیای سرگرمیها شدن جنس متفاوت و خاصی داره؛ در عین حال فوقالعاده جالبه.
نمونه خیلی خوبش توی شهربازی قهرمانان هست که واقعا دلوجیگر زیادی میخواد، میگن هرکی رفته توش دیگه اون آدم سابق نشده.